تحلیل کتاب انسان در جستجوی معنا , توسط دکتر سمیرا توکلی :
کتاب انسان در جستجو معنا یکی از بهترین نمونههای ادبی در ادبیات روانشناسانه است و روایت زندگی و نجات یافتن دکتر ویکتور فرانکل در اردوگاه کار اجباری رژیم نازی را شرح میدهد . فرانکل در این کتاب ابتدا خاطراتش از آشویتس را بازگو میکند و سپس تلاشها و راهکارهایش برای زنده ماندن را توضیح میدهد.
ویکتور فرانکل در مدت زمانی که در نیروگاه آشویتس زندانی بود، پدر، مادر، همسر و برادرش را از دست داد بنابراین به گفته خودش «درد از دست دادن» را میفهمد. او در کتاب انسان در جستجوی معنا سعی میکند تا با بیان دردهایش به خواننده بفهماند که چطور میتوان زیر بار این حجم از رنج زنده ماند.
ذهن انسان بهطور ناخودآگاه دست به تولید معنا، بر اساس تجارب، دانش و تفکرات خویش، میزند. معنای زندگی هر شخصی، برمبنای جهانبینی و نگاه وی نسبت به رخدادهای طبیعی و اتفاقات اجتماعی، تعیین میگردد. ویکتور فرانکل این معنا را در همسرش یافت به گونهای که توانست با تمام شرایط بد موجود در اردوگاه که در بخش اول کتاب در مورد آن گفته شده، مقابله کند؛ و در این کتاب به کمک انسانهایی میشتابد که این معنا را در زندگی خود گم کردهاند.
دکتر ویکتور فرانکل دو نکتهی خیلی مهم را در کتاب انسان در جستجوی معنا بیان میکند. ابتدا اینکه انسان باید تلاش کند تا در هر کار سختی که مقابلش قرار میگیرد، معنایی بیاید. آن معنا میتواند هر چیزی باشد، عشق به یک معشوق، عشق به کار کردن، عشق به خدمت و یا هرچیز دیگری که به شما امید میدهد. این معنی برای دکتر فرانکل، فکر نوشتن کتاب انسان در جستجوی معنا و سخنرانی کردن در دانشگاه بود. فرانکل میگوید:« هر انسانی باید یک دلیل برای زنده ماندن داشته باشد.»
بخشی از کتاب انسان در جست و جوی معنی:
مراحل خودکشی تقریبا از ذهن همهی ما گذشته بود؛ همهی ما این اندیشه را ولو برای مدت کوتاه تجربه کرده بودیم. اندیشهای که زاییده وضع موجود بود، خطر مرگ که همواره تهدیدمان میکرد و نزدیک بودن مرگ کسانی کخ زیر شکنجه بودند، به علت عقیدهی استوارم که بعدا به ذکر آن خواهم پرداخت، نخستین شب ورودم به اوردوگاه با خود پیمان بستم که «به سیم خاردار نزنم.» این عبارتی بود که در اردوگاه به کار میرفت و بهترین شیوهی خودکشی بود که با دست زدن به سیم خاردار برقدار انجام گرفت. گرفتن چنین تصمیمی برای من خالی از اشمال نبود. از آنجا، که شانس زنده ماندن و یا رویدادهایی که موجب رهایی میشد کم بود، خودکشی دیگر معنایی نداشت. هیچکس اطمینان نداشت جز کسانی باشد که از همهی گزینشها جان سالم به در در برد. زندانیان آشویتش در نخستین مرحله ضربهی روحی از مرگ وحشت نداشتند. حتی اتاق گاز پس از چند روز نخست، ابهت خود را از دست میداد.